پسر خوب رو از بدترین خانواده دنیا، برای درس خوندن فرستادن به بدترین مدرسه
از همون اولین روز مدرسه، معلم و بقیه بچه ها استقبال خیلی گرمی! ازش کردن و همش بهش خندیدن و خندیدن
این استقبال خیلی گرم! همینطور ادامه داشت و داشت
این گرمی بچه ها حتی تو خواب هم تمومی نداشت
تا اینکه فقط به خاطر یه اتفاق ساده ی ساده، قاطی کرد و زد به سیم آخر...
پسر خوب با بدان ننشست
خاندان بدش گم شد